«اگر همان روز متوجه شده بودم كه پیامک دریافتی از یك ناشناس است و به آن توجهی نکرده بودم امروز زندگیام ویران نشده بود. وقتی از شوهرم جدا شدم و با بهروز ازدواج کردم اصلا به این فکر نمی کردم که عاقبت زندگی زیبایم به اینجا ختم شود که زیر مشت و لگدهای این مرد سنگدل با مرگ دست و پنجه نرم کنم».
اینها بخشی از سخنان دختر جوان دیروز و زن شکسته امروز به نام شیواست که با سر و وضعی نامرتب و خونآلود كه از درگیری شدیدی حكایت میكرد به دایره مشاوره کلانتری 11 فریدن مراجعه و از شوهر شیشهای خودش شاکی بود.
او گفت: «از دست شوهرم امنیت جانی ندارم، بسیار بدبین است و خیال میكند با مرد غریبهای رابطه دارم».
این زن داستان زندگیاش را اینگونه شرح داد: تا دوم دبیرستان بیشتر درس نخواندم. وسط سال به بهانه اینكه درسها سخت است و مغزم كشش آنها را ندارد، درس و مدرسه را رها كردم و خانهنشین شدم. صبحها بدون هیچ اضطراب و دغدغهای تا ساعت 9 میخوابیدم و بعد با آرایشی غلیظ راهی كوچه و خیابان میشدم؛ به خاطر زیبایی مورد توجه جوانان و نوجوانان بودم تا اینکه با یكی از آنها به نام احمد رابطه تلفنی برقرار کردم، میخواستم با او ازدواج كنم. هر چه پدر و مادرم نصیحتم میكردند بیفایده بود، پدرم وقتی قضیه رابطه با احمد را فهمید با زبان خوش، كار اشتباهم را گوشزد كرد و هنگامی كه بیتوجهیام را دید، متوجه شد با زبان خوش نمیتواند جلودارم شود برای همین یكی، دو بار متوسل به زور شد اما دخالت مادرم به قائله پایان میداد.
نه نصیحتهای دلسوزانه مادر و نه ضربشست پدر هیچ كدام افاقه نكرد و آنها كه از دست من به ستوه آمده بودند، دست به دامان عمهام شدند و او با تعریف وتمجید از من نزد این و آن سعی کرد شوهری برایم دست و پا كند. بعد از یك هفته با خوشحالی خبر آورد كه برادر همسایهشان آخر هفته به همراه خانواده به خواستگاریام میآید.
با شنیدن این خبر ناراحت شدم و با مادرم جر و بحث كردم چراکه دوست داشتم با احمد كه به خاطرش همه كتكها و طعنه و كنایهها را شنیده بودم، ازدواج كنم اماظاهرا مخالفت من بیفایده بود. بعد از چند روز عباس به همراه خانوادهاش به خواستگاری من آمد و به اجبار عمه و پدر و مادرم به عقد یكدیگر در آمدیم.
هیچ علاقهای به او نداشتم و عمه میگفت عشق و علاقه بعد از ازدواج به وجود میآید و عشق و عاشقی كوچه و بازار دوامی ندارد. در كمتر از دوماه با عباس ازدواج كردم و برای اینكه رابطه با احمد برایم دردسر نشود به پیشنهاد عمهام راهی یكی از شهرهای اطراف شدیم، عباس هم بعد از چند روز به همان شهر منتقل شد.
شوهرم مرد خوبی بود و وقتی تلاشش را دیدم سعی كردم دل به زندگی بدهم و فكر احمد را از سرم بیرون كنم. بعد از دو سال خداوند فرزندی به ما عطا كرد و عباس برای خوشحال كردنم به مناسبت تولد فرزندمان برایم خط و گوشی همراه خرید. با تلفن به دوست و آشنا پیام میفرستادم تا اینكه یك روز پیامی زیبا و عاشقانه از شمارهای ناشناس دریافت كردم و به تصور اینكه یكی از اقوام است جوابش را دادم. تبادل پیامها از جانب من و آن شخص ناشناس 2ماه طول كشید.
یكی، دو بار هم تلفنم زنگ خورد كه به محض شنیدن صدا، گوشی را قطع میكردم تا اینكه یك روز تماس گرفت و خود را بهروز معرفی كرد و از او خواستم دیگر مزاحم نشود اما او دستبردار نبود مدام به تلفنم زنگ میزد و ابراز علاقه میكرد. آنقدر مهربان بود كه ناخواسته مجذوبش شدم. ارتباط تلفنیمان مخفیانه صورت میگرفت؛ چند بار یكدیگر را ملاقات كردیم و او گفت به من علاقهمند شده است و قصد دارد با من ازدواج كند. آنقدر از علاقه و زندگی زیبایی كه قصد دارد برایم بسازد گفت كه خام شدم، دیگر نمیتوانستم عباس را تحمل كنم برای همین بنای ناسازگاری گذاشتم و بهانهجویی و بداخلاقی را به حدی رساندم كه مجبور شد طلاقم دهد.
برای اینكه با بهروز ازدواج كنم جگرگوشهام كه حالا دیگر موجودی اضافه و مزاحم آزادیهایم بود را به عباس سپردم و بعد از بخشیدن مهریه از عباس جدا شدم با چشمانی اشكآلود به خدا واگذارم كرد و من سرمست از آزادی و وصال بهروز چشمانم را روی حقیقت بسته بودم. پدر و مادرم مرا از خود راندند و من بدون هیچ عاقبتاندیشی با مهریهای اندك با بهروز ازدواج كردم و این در حالی بود كه خانوادهاش هرگز مرا به عنوان عروس خود نپذیرفتند.
بعد از 5 ماه زندگی مشترك بهروز چهره واقعیاش را نشان داد و متوجه شدم به شیشه اعتیاد دارد و چندین مرتبه به خاطر مصرف و حمل موادمخدر دستگیر شده و به زندان افتاده است. اصلا فكر نمیكردم یك شماره جابهجا گرفتن باعث دگرگونی زندگیام شود. امروز در حال صحبت كردن با تلفن بودم كه بهروز یكدفعه به طرفم حملهور شد و مرا مورد ضرب و شتم قرار داد و مجروح ساخت. اكنون كه به گذشته فكر میكنم میبینم بهروز نمونه واقعی شیطان بود كه ماموریتی جز نابود كردن زندگی و آرامشم نداشت. اگر همان روز متوجه شده بودم كه شمارهای را اشتباه گرفتهام و جواب آن شخص ناشناس را نمیدادم امروز زندگیام را تباه شده نمیدیدم.
در حالی که چند روز تا ایجاد محدودیتهای جدید برای سوختگیری در پمپ بنزینها زمان داریم، ثبت درخواست کارت سوخت با اختلال مواجه شده است.
اپل و نتفلیکس بودجهی سنگینی به فیلمهای جدیدشان اختصاص دادند اما در مراسم اسکار ۲۰۲۴ عملکرد ناامیدکنندهای داشتند.
رییس پلیس فتا تهران: بر اساس قانون خرید، فروش و آموزش ساخت مواد محترقه و منفجره در فضای مجازی ممنوع است و پلیس با افراد متخلف قاطعانه برخورد میکند.
طبق مصوبه مجلس، ارائهدهندگان خدمات حمل و نقل بار و مسافر که از طریق سکوهای مجازی به فعالیت مشغول بوده و بیمه بازنشستگی ندارند، مجاز به بیمه کردن خود نزد سازمان تأمین اجتماعی هستند.
با تصویب مجلس، احراز هویت اشخاصی که امضای آنها برای دریافت تمامی خدمات ثبتی لازم است، منوط به اخذ گواهی امضای الکترونیکی میشود.
معاون مرکز ملی فضای مجازی میگوید این مرکز طرحی برای ضابطهمند کردن حضور و فعالیت مسئولان و دستگاههای اجرایی در رسانههای اجتماعی تدوین کرده است.
امارات از سال آینده قانونی را اجرا میکند که خود مقدمهساز قانون بزرگتری برای مقابله با تولید زبالههای پلاستیکی است.
«شاد» کند است، پلتفرمهای بینالمللی اختلال دارند، سرعت اینترنت کم شده و دانلود و آپلود کردن زمانبر؛ در این شرایط چطور میشود کلاس آنلاین برگزار کرد؟
توییتر تلگرام شیوهنامهی انضباطی جدید دانشجویان با تبصرههایی که فعالیتهای آنها را بهویژه در فضای مجازی محدودتر و جرمانگاری کرده ابلاغ شد.
رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه فراجا توضیحاتی درباره نحوه اطلاع از ممنوعالخروج بودن از کشور ارائه کرد.