ساریس چهارشنبه در بیمارستان سینت لوکس-روزولت در منهتن پس از اختلالات ناشی از رشد یک ویروس در معدهاش درگذشت. این خبر را همسر او مالی هسکل اعلام کرد که خودش نیز منتقد فیلم است. او 83 ساله بود.
ساریس به سبک منتقدان فرانسوی بر نقش کارگردانها تاکید میکرد و بارها بحثهای مختلفی درمورد فیلمسازان و فیلمها به جریان انداخت.
او بیش از هر چیزی برای همکاریاش با نشریه ویلج وویس شهرت داشت. نظرات او در سالهای 1960 و 1970 بسیار تاثیرگذار بودند. این دو دهه زمانی بود که سینما، سینما شد و بحثهای منتقدان و طرفداران فیلمها بسیار داغ بود و سینما به جدیت نقاشی و رمان بررسی میشد.
در آن سالها سینما دیگر فقط یک سرگرمی نبود. به لطف دورههای مطالعه فیلم، آثار سینمایی در کلاسها و حتی کافهها بررسی میشدند. در این سالها بود که کارگردانهای غیرآمریکایی مثل فدریکو فلینی و اینگمار برگمان کشف شدند و آثار هوارد هاوکس، جان فورد و دیگر فیلمسازان هالیوودی از نو شناخته شدند و به فیلمهای محبوب کارگردانهای بزرگ آینده، افرادی چون رابرت آلتمن و مارتین اسکورسیزی بدل شدند.
در آن سالها فیلمسازان قهرمان بودند و منتقدان اندیشمند. اندرو ساریس، پالین کیل، استنلی کافمن و مانی فاربر از منتقدان این دوران طلایی نقد فیلم هستند.
دیوید تامسن منتقد برجسته روز چهارشنبه پس از انتشار خبر فوت ساریس گفت: «اندرو ساریس چهرهای کلیدی بود که به آمریکاییها یاد داد چطور همانطور که فیلم آمریکایی میبینند، فیلم خارجی ببینند. او نویسنده، معلم، دوست و شوهری مثالزدنی بود. تاریخ مُرد!»
ساریس از سال 1960 همکاری با ویلج وویس را شروع کرد و در سال 1962 با نوشتن مقالهای با عنوان «یادداشتهایی درباره نظریه مولف» جایگاه خود را تثبیت کرد. او در این مقاله ضمن تائید تاثیرپذیری از منتقدان کایه دوسینما و منتقدان قدیمی آمریکایی بر ارجحیت کارگردان بر دیگر عوامل فیلم تاکید کرد.
او پیشکسوت «فهرست 10 فیلم برتر سال» بود، نظرخواهی که بعدا در اغلب مجلات رایج شد. او در سال 1968 کتاب «سینمای آمریکا: کارگردانها و راهها، 1929-1968» را منتشر کرد که در آن یادداشتهایی درمورد مهمترین فیلمسازان آن سالها نوشته بود، فورد، هاکس، اورسن ولز، فریتس لانگ برخی از این کارگردانها بودند، این چهار تن از محبوبترین کارگردانهای ساریس بودند.
در دوران نقدنویسی ساریس، مجادله قلمی او پالین کیل بسیار جذاب بود. کیل در غرب آمریکا زندگی میکرد و از سال 1967 به منتقد ثابت مجله فاخر نیویورکر بدل شد. کیل پیش از این در سال 1963 در مقالهای با عنوان «مربعها و دایرهها» نظرات ساریس را به سخره گرفته بود و آنها را آماتوری توصیف کرده بود.
ساریس و کیل هرگز با هم آشتی نکردند و همیشه در برابر یکدیگر بودند. وقتی در سال 2001 کیل درگذشت، ساریس گفت «هیچ وقت از همدیگر خوشمان نمیآمد» و افزود مرگ کیل اصلا او را ناراحت نکرده، انگار بازیگری معمولی فوت کرده باشد!
ساریس در میان منتقدان و حتی فیلمسازان چهرهای محبوب بود. سال 2001 کتابی درمورد او با عنوان «همشهری ساریس» منتشر شد و در آن جدا از منتقدان برجسته، مارتین اسکورسیزی، جان سیلز و باد بوتیکر هم درمورد ساریس مطالبی نوشتند.
ساریس چشمانی غمگین داشت و درشت هیکل بود. او بسیار دانا و منتقدی بود که از اعتراف به اشتباهات خود ابایی نداشت. او در سال 1968 بیلی وایلدر را فیلمسازی بسیار بدبین توصیف کرد، اما چند سال بعد و (تحت تاثیر فرانسوا تروفو) اعتراف کرد اشتباه کرده است.
ساریس سال 1928 در بروکلین در خانوادهای به دنیا آمد که بر اثر رکود اقتصادی شرایط مطلوبی نداشت، هرچند هرگز فقیر نبود. خانوادهاش میگفتند باید با کتک او را از سینمایی در محله بیرون میآوردند. ساریس خودش گفته سینما برای او یادآور دوران آرامش پیش از تولد است.
ساریس از میانه دهه 1950 با مجله تاثیرگذار کایه دو سینما آشنا شد و تحت تاثیر نویسندگان آن مخصوصا فرانسوا تروفو، ژان-لوک گدار و اریک رومر قرار گرفت. او با نوشتن نقدی درمورد «روانی» ساخته آلفرد هیچکاک کار خود در ویلج وویس را شروع کرد.
او در سال 1989 به همکاری با ویلج وویس خاتمه داد و در نیویورک آبزرور مشغول به کار شد. ساریس در سال 2009 خود را بازنشسته کرد. او تا یک قدمی جایزه پولیتزر نیز پیش رفت و در سال 2012 به دلیل فعالیت نقادانهاش جایزه 10 هزار دلاری از آکادمی هنر و قلم آمریکا دریافت کرد.
او یکی از بنیانگذاران انجمن ملی منتقدان فیلم بود و جدا از نوشتن دو فیلمنامه «وعده در سپیدهدم» و «ژوستین» در فاصله سالهای 1955 تا 1965 برای کمپانی فاکس قرن بیستم به عنوان مشاوره فیلمنامه کار میکرد.
ساریس سالها در دانشگاه کلمبیا تدریس میکرد و در دانشگاه نیویورک و دانشگاه ییل نیز به عنوان استاد مدعو تدریس کرد. او در سال 1969 با مالی هسکل ازدواج کرد، ازدواجی که به گفته پالین کیل آیندهای نداشت، اما ساریس و هسکل تا آخر عمر ساریس در کنار هم زندگی کردند.
به گفته هسکل: «او دوست داشت تا آنجا که میشود زنده بماند، فیلم ببیند و درمورد فیلم صحبت کند!»