هم چهره عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحيّاتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود و چشمگير و پر جاذبه. ظاهرش هم آيينه باطنش بود. سيماي پر فروغ و تابندهاش او را همچون ماه، درخشان نشان ميداد و در ميان بنيهاشم، كه همه ستارگانِ كمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از اين رو او را «قمر بنيهاشم» ميگفتند.
در ترسيم سيماي او، تنها نبايد به اندام قوي و قامت رشيد و ابروان كشيده و صورت همچون ماهش بسنده كرد؛ فضيلتهاي او نيز، كه درخشان بود، جزيي از سيماي اباالفضل را تشكيل ميداد. از سويي نيروي تقوا، ديانت و تعهّدش بسيار بود و از سويي هم از قهرمانان بزرگ اسلام به شمار ميآمد. زيبايي صورت و سيرت را يكجا داشت. قامتي رشيد و برافراشته، عضلاتي قوي و بازواني ستبر و توانا و چهرهاي نمكين و دوست داشتني داشت. هم وجيه بود، هم مليح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهايي داشت.
وقتي سوار بر اسب ميشد، به خاطر قامت كشيدهاش پاهايش به زمين ميرسيد و چون پاي در ركاب اسب مينهاد، زانوانش به گوشهاي اسب ميرسيد. شجاعت و سلحشوري را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواري و عزّت نفس و جاذبه سيما و رفتار، يادگاري از همه عظمتها و جاذبههاي بنيهاشم بود. بر پيشانياش علامت سجود نمايان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساري در برابر «الله» حكايت ميكرد. مبارزي بود خدا دوست و سلحشوري آشنا با راز و نيازهاي شبانه.
قلبش محكم و استوار بود همچون پاره آهن. فكرش روشن و عقيدهاش استوار و ايمانش ريشهدار بود. توحيد و محبّت خدا در عمق جانش ريشه داشت. عبادت و خداپرستي او آن چنان بود كه به تعبير شيخ صدوق: نشان سجود در پيشاني و سيماي او ديده ميشد.
ايمان و بصيرت و وفاي عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شيعه پيوسته از آن ياد ميكردند و او را به عنوان يك انسان والا و الگو ميستودند. امام سجاد(عليهالسلام) روزي به چهره «عبيدالله» فرزند حضرت اباالفضل(عليهالسلام) نگاه كرد و گريست. آنگاه با يادكردي از صحنه نبرد اُحد و صحنه كربلا از عموي پيامبر(حمزه سيدالشهدا) و عموي خودش (عباس بن علي) چنين ياد كرد:
«هيچ روزي براي پيامبر خدا سختتر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمويش حضرت حمزه كه شير دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسيد. بر حسين بن علي(عليهماالسلام) هم روزي سختتر از عاشورا نگذشت كه در محاصره سي هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان ميپنداشتند كه با كشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزديك ميشوند و سرانجام، بي آن كه به نصايح و خيرخواهيهاي سيدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند.»
آنگاه در يادآوري فداكاري و عظمت روحي عباس(عليهالسلام) فرمود:
«خداوند، عمويم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكاري كرد و از جان خود گذشت، چنان فداكاري كرد كه دو دستش قلم شد. خداوند نيز به او همانند جعفربن ابيطالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز ميكند. عباس نزد خداوند، مقام و منزلتي دارد بس بزرگ، كه همه شهيدان در قيامت به مقام والاي او غبطه ميخورند و رشك ميبرند.»
آن ايثار و جانبازي عظيم اباالفضل، پيوسته الهامبخش فداكاريهاي بزرگ در راه عقيده و دين بوده است و جانبازان بسياري اگر دستي در راه دوست فدا كردهاند، خود را رهپوي آن الگوي فداكاري ميدانند و اسوه ايثارشان جعفر طيّار و عباس بن علي بوده است:
چون اقتدا به جعفر طيّار كردهايم پرواز ماست با پرِ جان در فضاي دوست
در پيروي ز خطّ علمدار كربلاست دستي كه دادهايم به راه رضاي دوست
بصيرت و شناخت عميق و پايبندي استوار به حق و ولايت و راه خدا از ويژگيهاي آن حضرت بود. در ستايشي كه امام صادق(عليهالسلام) از ايشان كرده است بر اين اوصاف او انگشت نهاده و به عنوان ارزشهاي متبلور در وجود عبّاس، ياد كرده است:
«كان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصيرةِ صُلب الايمانِ، جاهد مع ابيعبدالله(عليهالسلام) وابْلي’ بلاءاً حسناً و مضي شهيداً؛ عموي ما عباس، داراي بصيرتي نافذ و ايماني استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد كرد و آزمايش خوبي داد و به شهادت رسيد.»
و در يكي از زيارتنامههاي آن حضرت نيز بر اين «بصيرت» و اقتدا به شايستگان اشاره شده است: «شهادت ميدهم كه تو با بصيرت در كار و راه خويش رفتي و شهيد شدي و به صالحان اقتدا كردي.»
بصيرت و بينش نافذ و قوي كه امام در وصف او به كار برده است، سندي افتخارآفرين براي اوست. اين ويژگيهاي والاست كه سيماي عباس بن علي را درخشان و جاودان ساخته است. وي تنها به عنوان يك قهرمانِ رشيد و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضايل علمي و تقوايي او و سطح رفيع دانش او كه از خردسالي از سرچشمه علوم الهي سيراب و اشباع شده بود، نيز درخور توجه است. تعبير «زُقّ العِلْم زقّاً» كه در برخي نقلها آمده است، اشاره به اين حقيقت دارد كه تغذيه علمي او از همان كودكي بوده است.
مقام فقاهتي او بالا بود و نزد راويان، مورد وثوق به شمار ميرفت و داراي پارسايي فوقالعادهاي بود. تعبير برخي بزرگان درباره او چنين است:
«عباس از فقيهان و دين شناسانِ اولاد ائمّه بود و عادل، ثقه، با تقوا و پاك بود.»
و به تعبير مرحوم قايني: «عباس از بزرگان و فاضلانِ فقهاي اهل بيت بود، بلكه او داناي استاد نديده بود.»
اين سردار رشيد و شهيد، علاوه بر آن كه خود به لحاظ قرب و منزلتي كه نزد پروردگار دارد در قيامت از مقام شفاعت برخوردار است، وسيله شفاعت حضرت زهرا(عليهاالسلام) نيز خواهد بود. در روايت است:
در روز رستاخيز، آنگاه كه كار سخت و دشوار گردد، پيامبر خدا، حضرت علي را نزد فاطمه خواهد فرستاد تا در جايگاه شفاعت حاضر شود. اميرمؤمنان به فاطمه(عليهماالسلام) ميگويد: از اسباب شفاعت چه نزد خود داري و براي امروز كه روز بيتابي و نيازمندي است چه ذخيره كردهاي؟ فاطمه زهرا (عليهاالسلام) ميگويد: يا علي، براي اين جايگاه، دستهاي بريده فرزندم عباس بس است.
افتخار بزرگ عباس بن علي اين بود كه در همه عمر، در خدمتِ امامت و ولايت و اهلبيت عصمت بود، به خصوص نسبت به اباعبدالله الحسين(عليهالسلام) نقش حمايتي ويژهاي داشت و بازو و پشتوانه و تكيهگاه برادرش سيدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جايگاه را داشت كه حضرت امير نسبت به پيامبر خدا داشت. در اين زمينه به مقايسه يكي از نويسندگان درباره اين پدر و پسر توجه كنيد:
«حضرت عباس در بسياري از امور اجتماعي مانند پدر قد مردانگي برافراخت و ابراز فعاليت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسين بود مانند پدرش كه پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاري، شجاعت، قوّت بازو، ايمان و اراده، پشت نكردن به دشمن، فريب دادن و بيم نداشتن از عظمت حريف و انبوهي دشمن را كه پدرش در جنگهاي اُحد، بدر، خندق، خيبر و غيره نشان داد، در كربلا ابراز داشت.
عباس، همانطور كه حضرت علي(عليهالسلام) هميان(کيسه) نان و خرما به دوش ميگرفت و براي ايتام و مساكين ميبرد، او به اتفاق و امر برادر، بسياري از گرسنگان مكه و مدينه را به همين ترتيب اطعام مينمود. عباس، مانند علي(عليهالسلام) كه باب حوايج دربار پيغمبر بود و هر كس روي به ساحت او ميكرد، اول علي را ميخواند، باب حوايج در استان امام حسين(عليهالسلام) بود و هر كس براي رفع حوايج به دربار حسين(عليهالسلام) ميشتافت، عباس را ميخواند.
عباس مانند پدر كه در بستر پيغمبر خوابيد و فداكاري كرد در راه پيغمبر، در روز عاشورا براي اطفال و آب آوردن فداكاري كرد. عباس مانند پدر كه در حضور پيغمبر شمشير ميزد، در حضور برادر شمشير زد تا از پاي درآمد. عباس، همانطور كه پدرش به تنهايي به دعوت دشمن رفت، به تنهايي براي مهلت به طرف خيل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت.»