به گزارش کافه سینما به نقل از بانی فیلم، روز گذشته مطلبی با عنوان «آشپزی، بهانهای برای نمایش ثروت و تجمل» در نقد سری جدید «شام ایرانی» به نقل از سایت شبكه ایران در «بانیفیلم» به چاپ رسید كه متأسفانه موجبات آزردگی خاطر لادن طباطبایی از بازیگران هنرمند سینما و تلویزیون كشورمان را فراهم كرد. حال آنكه بخشهای زیادی از نوشته مذكور به جهت رویكرد غیرمحترمانه و بعضاً توهینآمیز آن در چاپ حذف شد و حتی تیتر آن را نیز تغییر دادیم. علت اصلی درج مطالب یاد شده، صرفاً عنایت به بحث تكثر آرا بود و نه تأیید كامل آن. با این وصف، همین نسخه چاپشده نیز موجب دلخوری شدید لادن طباطبایی، به عنوان یكی از چهرههای اصلی حاضر در برنامه شام ایرانی شد و او طی یادداشتی كه دیروز فرستاد، اعلام كرد از بازیگری خداحافظی خواهد كرد. با ابراز امیدواری نسبت به اینكه تصمیم مزبور تنها واكنشی مقطعی و برآمده از عواطف حساس یك هنرمند باشدنوشته او در ادامه از نظرتان میگذرد.
میخواستم مثل خانم جمیله شیخی باشم
سردبیر محترم بخش تلویزیون و خوانندگان عزیزی که توقع خواندن مسائل تخصصی را دارند، عادت کردهایم که به مطالبی که در این روزنامه چاپ میشود اطمینان کنیم. اینجانب بهشخصه، همیشه با فراغبال و اعتماد به کادر تخصصی این روزنامه، در هر بخشی که درخواست شد، همکاری کردهام. برای من بسیار عجیب و شوکهکننده بود که در بخش نگاه دیگران با نقدی در مورد (بفرمایید شام ایرانی) مواجه شدم که جمله به جمله از روی یک سایت خبری برداشته شده بود، این نقد توسط شخصی که مطلقاً بیاطلاع از کوچکترین و بدیهیترین مسائل جاری در تلویزیون و سینماست، نوشته شده است. البته دوستان گرامی در «بانیفیلم» لطف کردهاند و فحاشیها و توهینهای این شخص نسبت به من را حذف کردهاند.
اجازه میخواهم که برای اولین و آخرین بار در طی دوران حرفهایام به مطلبی که بخشی از آن در مورد شخص من نوشته و چاپ شده است اعتراض کنم و در مورد این قضاوت نادرست و مغرضانه درددل کنم.
دفاع و یا توضیح در باب ساختار برنامه، وظیفه من نیست. کارگردان و تهیهکننده باید پاسخگو باشند. ولی چیزی که میدانم این است که اگر این شخص منتقد فقط کمی تحقیق میکرد، متوجه میشد که این برنامه در انحصار هیچ شخص و شبکه و گروهی نیست و اولین بار در دهه 1970 در اروپا تولید و پخش آن شروع شد و پس از آن تا به امروز اکثر کشورها به سبک و سیاق خود آن را ساختهاند و در اغلب آنها هم یک نفر روی تصویر حرف میزند. اسم این برنامه هم معمولاً ترجمه همین جمله استCome and dine with me و در آخر این جمله اسم کشور میآید. این است که حرص و جوش و جوسازی در مورد تقلید از چه و چه، به نظر بیمورد میرسد.
در عین حال عاملی که باعث شد من در منزلم را برای اولین بار روی دیگران باز کنم، همین بود. این فکر را که ما هم «بفرمایید شام» خودمان را داشته باشیم پسندیدم. سالهای دراز فکر جدا کردن زندگی خصوصیام از حرفه را کنار گذاشتم و دل به دریا زدم. فکر کردم چه اشکالی دارد؟ بهتر است که بینندگان ببینند که ما هم زندگی عادی خودمان را داریم. خانواده، بچه، دغدغه والدین و.... ببینند که ما هم با هم شوخی میکنیم و برخلاف توقع منتقد سختگیر کذایی (که انتظار بحثهای وزین و سنگین را داشت) نه فیلسوف هستیم و نه ادیب و نه سخنران.... میخواستم جوابی باشد برای خیلی از عزیزان که در صف نانوایی میپرسند: ا، شما هم تو صف نونوایی وامیستین؟
و با لبخند جواب میدهی: بله، آخه بچهها سنگک دوست دارن!!
بله، ما هم گاهی خالهزنک میشویم... بله، غمگین میشویم، شاد میشویم، گریه میکنیم، زار میزنیم، قهقهه میزنیم. بله ما هم برای همسران و فرزندانمان آشپزی میکنیم، لباس میشوریم، مریض میشویم، بیمارستان میرویم و... یادم هست یکبار زمانی که دخترم را باردار بودم، خانمی باتعجب از من پرسید: ا... شما باردارید؟ حمید فرخنژاد وقتی شنید با طنز خاص خودش گفت: آخه بعضیها فکر میکنن بازیگرها مثل آمیب از وسط نصف میشن!!!!
یک چیز دیگر که همه این سالها برای من آزاردهنده بود، این است که: حتی اطرافیان ما اغلب بروز احساساتمان را نوعی نقش بازی کردن میدانند!! با دیالوگ: بازیگره دیگه، داره بازی میکنه... و این جمله بشدت گروتسک است، متناقض است، ایهام دارد، طنزیست تلخ، من را یاد کافکا میاندازد. هیچوقت نفهمیدم تعریف است یا توهین (البته فقط همین یک مورد را. درمورد حرفهای منتقد کذایی مطمئنم توهین است!)... بله، خلاصه، ما 4 زن بازیگر، با جسارت تمام پیشقدم شدیم. هر چهار نفر فکر کردیم که چیزی برای پنهان کردن نداریم... صاف و صادق و شاد جلوی دوربین رفتیم. چه میدانستیم صداقتمان دروغ، صافیمان، ادا و شادیمان، کودکانه تعبیر میشود!!
بسیار جالب بود که این شخص، منزل مرا مجلل و مرا ثروتمند معرفی کرده است. دوستانی که مرا میشناسند، میدانند که من بعد از سالها دوندگی آپارتمانی 80 متری را با مصالح پیش ساخته، بر بام منزل پدریام ساختهام و تراسی که آنقدر چشم ایشان را گرفته است، در واقع پشت بام منزل پدرم است!!
این که پشت بام تبدیل به تراس شده است، فکر اینجانب بود، چرا که میخواستم دخترم بهراحتی در آن بازی کند. گلدانهای بزرگ پلاستیکی را لب دیوار چیدم که بچه از لبه آن پایین نیفتد. شمشادها را با عرض معذرت خریدم، باقی گلها را یا از حیاط دوستان قلمه زدم یا کادو گرفتم و بعد از یکسال حاصل آن شد چیزی که این دوست محترم ما را عصبی کرده است!! تازه، یکی از گلدانها را هم سبزی خوردن میکارم. ندیدند که حرص بخورند!
کلیه اثاثی که در منزل دیده میشود، همگی دست دوم هستند و تنها بازسازی و مرمت شدهاند، باعث افتخار است که هنر و سلیقه اینجانب و تواناییام در استفاده مناسب از وسایلی که با صرف ساعتها وقت از سمساریهای مناطق جنوب تهران خریدهام و بازسازی کردهام و کنار هم قرار دادهام به نظر ایشان نشانه ثروت و تجمل میآید. یک باربیکیو ساده به چشمشان آمده و آنقدر بیادب هستند که به خانم همراه من توهین میکنند و او را کلفت خطاب میکنند. خانمی که زمانهایی که من سر کار هستم، برای خانوادهام غذا میپزند. منتقد کذایی نگران نباشند، چون بندرت سر کار میروم، شاید در سال جمعاً ایشان 60 روز برایمان غذا بپزند!! باقی وقتها خودم غذا میپزم و آشپز خوبی هم هستم. ایشان تا اندازهای مشکل دارند که تلفظ باربیکیوی مرا مسخره میکنند و لابد سکته میکنند اگر بفهمند من چهار زبان دیگر غیر از فارسی بلدم!! خب چاره چیست؟ همیشه به یاد گرفتن زبان علاقه داشتم و وقتم را با غیبت کردن از دیگران و تهمت زدن تلف نمیکردم!!! بابت استعدادم در آموختن زبان و لهجههای مختلف، این منتقد بسیار باسواد و مؤدب، باید مرا ببخشند. این شخص که این مطالب را بهعنوان نقد نوشته است چه چیزی از زندگی من میداند که با لحنی توهینآمیز مرا متهم میکند؟ چطور میفرماید که ما چهار نفر نه آشپزی بلدیم نه خانهداری میدانیم؟ مگر خانهمان آمده؟ یا دستپخت ما را خورده؟ به نظر میآید که ایشان فقط فیلمهای هیچکاک و برگمان و... میبینند که در یک برنامه مفرح مسابقهای دنبال تعلیق میگردند. البته که باز هم دست مسئول این صفحه در بانیفیلم درد نکند که حداقل فحاشیهای این شخص را حذف کردهاند. درعین حال تعجب میکنم از مسئول این صفحه... آیا اصولاً هر چیزی را چاپ میکند و با تیتر نگاه دیگران، مسئولیت را از سر خود باز میکند؟
ابراز ناراحتی من برای خودم نیست. دختر 18 ساله نیستم که منتظر تعریف و تمجید دیگران باشم، همه میدانند که 20 سال است کار حرفهای میکنم. هرگز نه شکایت کردم، نه وارد حاشیهها شدم و نه رنجیدم. برای من در زندگی از هر چیزی مهمتر احترام و اعتماد است. دارم میبینم که لحن نقد سینمای ما روز به روز مبتذلتر میشود. هر مطلب خالهزنکی و توهینآمیزی چاپ میشود چرا که به نظر جسورانه میآید. دوستان: بین جسارت و بیادبی، تنها یک خط باریک است. و هر انسان بیادبی، جسور محسوب نمیشود.
تا آنجایی که شنیدهایم و دیدهایم و خواندهایم، خبرنگار، یعنی کسی که خبرها را گردآوری میکند و به همراه ملزومات آن (عکس، فیلم و...) تحویل میدهد تا چاپ شود. روزنامهنگار: عقاید شخصی و تحلیل خود را برپایه دانشی که باید بسیار عمیقتر از موضوع مورد بحث باشد، مینگارد. آن هم چاپ میشود. و اما منتقد، آن هم از نوع سینماییاش.... چه عرض کنم؟... مختصر اینکه شلوغ کردن و توهین کردن را به عنوان نقد به رسانهها خوراندن هم، خودش هنر میخواهد!
قبل از بازی در سریال «راز پنهان» تصمیم خودم را جهت خداحافظی با دنیای بازیگری گرفته بودم و راز پنهان آخرین بازیگری من در مقابل دوربین بود. بازیگری همیشه عشق من بوده و هست... کنکاشی بود برای به تعالی رسیدن...
سعی بر انسان بهتری بودن. از اساتیدم، از کارگردانها و بازیگران همکارم و از تک به تک عوامل هر صحنهای، بسیار آموختم. امیدوارم که بتوانم آموختههایم را در جهتی دیگر، به سود دیگران بهکار ببندم.
در این مدت طولانی، دلخوشی من، توجه و حمایت هموطنانم بود و تمام سعیام را کردم که در لحظات حضور بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون، وقت گرانقدرشان را ارج بنهم.
زمانی که بازیگری را شروع کردم، تصمیم داشتم مثل نازنینم، خانم جمیله شیخی باشم. زمانی که ایشان فوت کردند، روحشان شاد، گفتم من هم مثل او تا آخرین روزهای زندگی بر صحنه میمانم. اما، زمان انسانی دایرهوار نمیگذرد. وقتی حرفی برای گفتن نداری، باید بروی ... شاد و پیروز باشید