در تاریخ سینما هنوز هیچ فیلم ترسناکی محبوب تر و شناخته شده تر از
جن گیر (1973) ساخته نشده است. این فیلم مورد ستایش حامیان و هم منتقدان آن قرار گرفته است و همچنان به عنوان یکی از ترسناکترین فیلم هایی که تا کنون ساخته شده است در نظر گرفته می شود. این فیلم و نیز کتابی با همین نام که پایه شکل گیری این فیلم است، ترسی بسیار بدوی را در آدمی مورد هدف قرار می دهند، ترسی که از زمان شعرهای دانته و هومر به نمایش در آمده است،
ترس از مرگ. و به طور دقیق تر، ترس از مردن و رفتن به جهنم. فیلم جن گیر بر اساس رُمان افسانه ایِ
ویلیام پیتر بِلَتی ساخته شده است، اما خود این رمان از ماجرایی واقعی الهام گرفته است،
ماجرای جن گیریِ رابی مانهایم.رابی مانهایم، نامی مستعار برای کودکی 14 ساله است که با خانواده اش در ایالت مریلند زندگی می کردند. ادعا می شود که روح او در اواخر دهه ی 1940 توسط شیطان تسخیر شد. اولین بار این نام را تاریخ دان توماس بی اَلن که تاکنون بارها مطالبی در مورد موضوع جن گیری مانهایم نوشته است، ابداع کرد. شاهدان اصلیِ ماجرا به شدت از هویت واقعی این پسر محافظت می کردند و به همین دلیل استفاده از یک نام مستعار لازم بود. گفته شده است که مانهایم هیچ خاطره ای از تسخیر شیطانی خود به یاد نمی آورد و نزدیکان او هم به فراموش کردن آن حادثه راضی هستند. بنابراین اصل داستان تنها از طریق شاهدان عینیِ دیگر منعکس شده است. بیش از 40 به عنوان شاهد این ماجرا تایید شده اند.
در فیلم جن گیر، ماجرا با اتفاق های غیر عادی، مانند حوادثی در شب شروع شد. خانواده مانهایم حوادث مشابه جزئی ای را تجربه کردند. ابتدا با صدای چکیدن آب شروع شد که هیچ منبع حقیقی ای نداشت. سپس صداهای خراشیدن و گام برداشتن بود که خانواده به موش ها نسبت دادند. پدرِ رابی تا آنجا که می توانست بخش هایی از دیوار را شکافت تا جوندگان مزاحم را پیدا کند، اما موفق نشد. این وقایع برای مدتی به همین شکل ادامه پیدا کرد.
در فیلم، ریگان دختری تنهاست که به علت طلاق پدر و مادرش با همه احساس بیگانگی می کند. به طور مشابه رابی مانهایم هم تک فرزندِ تنهای خانواده بود. او در کنار بزرگسالان اطرافش بزرگ شد، به خصوص عمه اش هریت که طرفدار اصول معنویت مسیحی بود. او به رابی آموخت که چطور از تخته ارواح (تخته ای که با آن با ارواح ارتباط برقرار می کنند) استفاده کند. گفته می شد که رابی همیشه چشم به راه دیدن عمه اش بود. او در واقع بهترین دوست این پسر تنها بود. اما متأسفانه دوستی آنها به زودی با مرگ عمه هریت پایان یافت. سپس رابی تلاش کرد با استفاده از تخته ارواح با عمه عزیزش تماس برقرار کند. بسیای از معنویون باور دارند که دستکاری بی احتیاطانه رابی در تخته ی ارواح باعث شده است که او روحش را در برابر شیطان باز کند.
کم کم اتفاق های غیر عادی در خانه مانهایم رو به افزایش گذاشت. مبلمان خانه شروع به تکان خوردن می کرد. لیوان ها از روی کابینت به دیوار مقابل پرتاب می شدند. و این اتفاقات همه جا رابی را دنبال می کردند. یک حادثه در مدرسه برای او اتفاق افتاد. میز او به طور ناگهانی بر روی زمین سر خورد و و به شدت شروع به لرزش کرد و به دانش آموز کناری اصابت کرد. رابی رفتارهایی غیرعادی ای را آغاز کرد. او در حال جیغ کشیدن با صدای عجیبی که صدای خودش نبود فحاشی می کرد. همچنین رفتار او نسبت به پدر و مادرش کاملا خشونت آمیز شده بود. پدر و مادر رابی به دنبال پاسخی برای این مشکلات به علم رو آوردند، اما پزشکان و روانشناسان نتوانستند توضیحی برای رفتار رابی پیدا کنند. آنها پس از آن برای کمک به کلیسا پناه بردند.
کشیش لوتر مایلز شولز شب را در خانه مانهایم گذراند تا بتواند برخی از اتفاقات را به چشم خود ببیند. او ادعا می کند که تکان خوردن تخت خواب را دیده است در حالتی که پسر کاملا به آرامی خواب بود. او صدای اصابت و خراشیدن بر روی دیوار اتاق رابی را نیز شنید. او همچنین ادعا می کند که یک بار مبلمان و پتو ها در سراسر اتاق طوری به حرکت درآمدند، گویی یک نیروی نامرئی آنها را می کشید و هل می داد. کشیش شولز به این نتیجه رسید که نیروی شیطای ای در پسر نفوذ کرده است و او برای اولین بار عمل "جن گیری" را آغاز کرد. شولز مراسم جنگیری لوتری را اجرا کرد. اما در مورد رابی کارساز نشد. او پس از آن جن گیری انگلیکن را انجام داد، که باز هم بی نتیجه بود.
خانواده رابی اجباراً به کشیش رومی کاتولیکی به نام کشیش ادوارد هیوز معرفی شدند. هیوز رفتار خشونت آمیز و مبتذل پسر را مشاهده کرد و به این نتیجه رسید که جن گیری ضروری است. این بار جن گیری در بیمارستان دانشگاه جورج تاون در مریلند انجام شد. خودِ هیوز انجام مراسم را به عهده گرفت، تا اینکه در نیمه راه رابی جراحت بزرگی را به هیوز وارد کرد که نیاز به رسیدگی پزشکی داشت و در نتیجه مراسم متوقف شد.
خانواده به خانه بازگشت با این امید که بعد از این جنگیری اوضاع رو به آرامش بگذارد، اما بر خلاف انتظارشان جن زدگی رابی حتی شدید تر از قبل شد. یک شب وقتی همه خانواده خواب بودند رابی شروع به جیغ زدن و ناسزا گفتن کرد. پدر و مادر با عجله به طرف او شتافند و دیدند که نقش "سنت لوئیس" بر روی قفسه سینه رابی حک شده بود. سنت لوئیس، شهری بود که عمه اش هریت در آن فوت شده بود. خانواده بلافاصله برای سفر به آن شهر برنامه ریزی کردند.
پس از ورود به سنت لوئیس، پسر عموی رابی آنها را به اسقف ریموند اس جی معرفی کرد که پروفسور دانشگاه سنت لوئیس بود. اسقف سپس با کشیش ویلیاماس بادرن و دو نفر دیگر تماس گرفت تا به همراه هم وضعیت رابی را بررسی کنند. آنها متوجه شده است که رابی از هر چیزی که به نوعی زمینه ی مذهبی داشته باشد متنفر است. به عنوان مثال او زمانی که با صلیب یا آب مقدس مواجه می شد خشن تر می شد. او اغلب با صدایی شیطانی به زبانی صحبت می کرد که ممکن نبود زبان خودش باشد. با توجه به وخامت وضعیت او، کشیش بادرن از اسقف اعظم کسب اجازه کرد تا جن گیری دیگری را بر روی پسر انجام دهد. این مراسم در طبقه پنجم بیمارستان برادران الکسیان انجام شد.
کشیش والتر هالوران و کشیش ویلیام ون رو در این اقدام به بادرن کمک می کردند. در طول جن گیری، رابی بی نهایت خشن شد. او بر صورت رهبران مذهبی تف می کرد و با فریاد به آنها فحاشی می کرد. یک شیشه آب مقدس به سمت سقف پرتاب شد و شکست. کلماتی مانند "جهنم" و "شر" شروع به ظاهر شدن بر روی قفسه سینه رابی کرد، که بر روی گوشت او حک می شد. بینی کشیش هالوران نیز در طول مراسم شکست. این مراسم 30 بار تکرار شد تا اینکه رابی کلمه ی “Christus, Domini” را ادا کرد :که به معنی "مسیح، خداوند" بود. و سپس صدای بلند رعد و برقی شنیده شد که پس از آن رابی گفت "تمام شد".
اختلاف زیادی در میان محققان بر سر بسیاری از جنبه های این داستان وجود دارد. به عنوان مثال، هیچ سند و مدرکی در دست نیست که نشان دهد پدر هیوز مراسم جن گیری را در بیمارستان دانشگاه جورج تاون اجرا کرده است و هیچ سابقه پزشکی ای نشان نمی دهد که پدر هیوز به دلیل آسیب به بیمارستان رفته باشد. همچنین، کشیش هالوران که در آخرین جن گیری حاضر بود ادعا می کند که در مورد وقایع خارق العاده ای که در طی مراسم رخ داد توسط همکار دیگر او تا حد زیادی اغراق شده است. او می گوید که تغییر صدای پسر آنقدر شدید و مشخص نبوده که شاهدان دیگر نقل می کنند. او می گوید که آن صدا می توانست از خود پسر تولید شده باشد. او همچنین می گوید که این امکان وجود دارد که نوشته های خونین بر روی بدن پسر توسط خود او با انگشت هایش انجام شده باشد.
این پرونده هم از نظر پزشکی و هم روحی و روانی مورد بررسی قرار گرفته است. توضیحات جایگزین بسیاری ارائه شده اند از جمله اینکه ممکن است آن پسر از اختلال روانی ای مانند اختلال شخصیت چندگانه، اتوماتیسم، سندرم تورت، یا اسکیزوفرنی رنج می برده است؛ اما شرایط گزارش شده با علائم معمول این اختلالات به طور کامل مطابقت نمی کنند. برای مثال، معمولا درمان چنین اختلالاتی نیاز به سال ها درمان و دارو دارد اما رابی بعد از آخرین جن گیری به طور کامل بهبود پیدا کرد. همچنین این فرضیه هم پیشنهاد شده است که شاید عمه هریت رابی را مورد آزار جنسی قرار داده است و او پس از مرگ عمه به علت سردرگمی از این رابطه شروع به رفتارهای عجیب کرده است. البته این نظریه صرفا بر پایه یک حدس است و هیچ مدرکی برای دفاع از آن در دست نیست.
یکی دیگر از افرادی که به این ماجرا مشکوک است نویسنده ای به نام مارک اوپساسنیک است. او در مقاله ای در مجله ی “Strange” تحت عنوان "پسر جن زده ی شهر کلبه: حقایق سخت و سردِ پشت پرده ی داستانی که الهام بخش فیلم جن گیر شد" نوشت:
حقایق نشان می دهد که رابی پسر بچه ای لوس و تنها بود، با مادری که بیش از حد مراقب فرزند بود و پدری که رابطه ی صمیمانه ای با پسرش نداشت. به نظر من این ها رفتار پسری رانده شده است که به هر طریقی می خواست از مدرسه بیرون بیاید. او خواستار توجه اطرافیان بود، و می خواست منطقه سکونتش را ترک کند و به سنت لوئیس برود. پس کج خلقی کردن راه حل او بود. او بازی ابداعیِ خود را شروع کرد. مجموعه ای از کشیش هایی که تا به حال هیچ تجربه ای در جن گیری نداشتند دور او جمع شدند در حالی که او را به تخت بسته بودند. واکنش او کاملا طبیعی بود، او با خشم و خشونت با آنها برخورد کرد، و برای رهایی خود تلاش کرد. رابی دوو در ژانویه 1949 بیماری نبود که بدون تعمق در محرک های بیماری های روانی- تنی بتوان به مشکل آن پی برد. مشکلی که شاید روانپزشکی مدرن تا کنون خوب به آن پرداخته باشد. راب تنها یک نوجوان عادیِ دیگر نبود."
این که آیا علت جن زدگی رابی روانی بود یا ماوراء الطبیعی هنوز بین روحانیون و شکاکین مورد بحث است. صرف نظر از پاسخ آن، داستان واقعی پشت فیلم جن گیر هم درست به همان اندازه بحث برانگیز است. علت دقیق اختلال رابی در آینده باز هم مورد بحث قرار خواهد گرفت. در حقیقت، همه ما باید به طور جداگانه شواهد و حقایق ارائه شده توسط شاهدان عینی را بررسی کنیم و به شخصه تصمیم بگیریم که اختلال آن پسر بچه روانی بوده و یا واقعا توسط یک روح شیطانی احاطه شده بود.