حدود 8 سال قبل پسر جوانی در محله مجیدیه شمالی از سوی جوانی دیگر مورد حمله و اسیدپاشی قرار گرفت و در نهایت دچار نابینایی یک چشم و سوختگی شدید صورت، گردن و گوش شد. این جوان با شکایت از فرد مهاجم خواستار محاکمه و مجازات او شد که دادگاه کیفری استان تهران پرونده را به قاضی نورالله عزیزمحمدی رئیس شعبه 71 سپرد تا به آن رسیدگی کند. سرانجام بعد از رفت و آمدهای فراوان قاضی عزیزمحمدی با توجه به درخواست شاکی مبنی بر قصاص متهم و دریافت دیه، متهم را به قصاص از ناحیه چشم راست و لاله گوش چپ و همچنین پرداخت دیه بابت سایر جراحات محکوم کرد.
پرونده با اعتراض متهم و وکیل وی به دیوان عالی کشور ارجاع داده شد که قضات یکی از شعب دیوان، بعد از بررسی پرونده، غیر از محکومیت دیه، مجازات درنظر گرفته شده درباره قصاص را نقض کردند.
پرونده بار دیگر روی میز قاضی عزیزمحمدی قرار گرفت و اینبار هم با رفع نواقص و اصرار شاکی بر اجرای حکم قصاص، هيات رسیدگیکننده حکم بدوی خود را تکرار کرده و متهم را به قصاص محکوم کردند.
بار دیگر پرونده با اعتراض متهم و وکیل وی به دیوان عالی کشور ارجاع داده شد و اینبار قضات دیوان عالی حکم صادره را تاييد کردند؛ حکمی که با وجود گذشت حدود 2 سال هنوز خبری از اجرای آن نیست. علی، شاکی پرونده در اين باره گفت: متهم پرونده میگوید آنقدر اعمال نفوذ خواهم کرد تا خودت بیایی و رضایت بدهی. پروندهات را نگه میدارم تا خسته شوی و رضایت بدهی. این جوان که با ماسکی مخصوص بر روی صورتش حرف میزد، گفت: اصلا نمیدانم متهم الان زندان است یا نه، دادگاه هم اطلاعاتی به من نمیدهد. واحد اجرای احکام هم میگوید پرونده برای اعلامنظر به معاونت قضایی قوه قضائيه ارجاع داده شده است. وی با بیان اینکه مدتهاست منتظرم تا کارشناسان نظرشان را اعلام کنند، افزود: صورت من عفونت کرده و اگر این عفونت به قلبم سرایت کند وضعیتم خطرناک میشود.
علی ادامه داد: توانایی پرداخت هزینه درمان را ندارم. درمان و اجرای حکم متوقف مانده و در این بین باید طعنه و کنایه خانواده متهم را هم تحمل کنم. آنها به من میگویند عالم و آدم در حال سوختن است تو هم مثل بقیه بسوز. نهتنها معذرتخواهی نمیکنند بلکه میگویند کاری میکنیم که خودت بیایی و رضایت بدهی.
کسی صدایم را نمیشنود؛کمکم کنید
وی با بیان اینکه کسی صدایم را نمیشنود و از خبرنگاران میخوام مرا کمک کنند، گفت: حدود 8 سال قبل این اتفاق برای من افتاد و متهم هربار انگیزهای متفاوت را از کارش بیان کرد. یک بار گفت من همکلاسی او بودم و او را مورد آزار و اذیت قرار دادهام؛ یک بار گفت قصد دار زدنش را داشتم؛ بار دیگر مدعی شد که من به او آمپول ایدز تزریق کردهام.
هر کدام از این ادعاها از سوی دادگاه مورد بررسی قرار گرفت و تمام آنها رد شد؛ در آخرین ادعایش هم مطرح کرد که به اشتباه روی من اسیدپاشیده و مرا با کسی دیگر اشتباه گرفته است. او اصلا ساکن تهران نبوده و از قم آمده بود.
علی گفت: من فقط خواستار اجرای حکم قصاص هستم. دوست دارم آقای اژهای را ببینم و مشکلم را با وی در میان بگذارم. وی ادامه داد: از طرفی دیگر خبرگزاریهای خارجی با من تماس میگیرند و مرا تحریک میکنند تا با آنها مصاحبه کنم اما من میدانم که میخواهند برای خودشان خوراک تبلیغاتی تهیه کنند. میگویند بگو آمنه با تو چه فرقی داشت یا متهمان دو پرونده چه فرقی با هم داشتند که یکی تا پای اجرای حکم قصاص رفت و دیگري معطل مانده است. علی گفت: متهم به من میگوید به قدری آشنا دارم که اعمال نفوذ میکنم تا خودت بیایی و رضایت بدهی. به من گفت، فکر نکن حکم تو هم اجرا میشود؛ آمنه با تو فرق میکند.
دستور خدا و قرآن مصلحتبردار نیست
وی با بیان اینکه دیوان عالی کشور حکم دادگاه مبنی بر قصاص را تاييد کرده است، گفت: از 5 سال قبل تاکنون نتوانستهام روند درمان را طی کنم و هرچه سن من بالاتر برود امکان بهبودی و موفقیت جراحیها پایینتر میآید. تاکنون هیچ جراحی روی صورت من انجام نشده است.
علی با اشاره به آیه 44 سوره مائده گفت: دستور صریح خدا و قرآن مصلحتبردار نیست و باید من به حقم برسم. کلافه هستم و بیکار گوشه خانه نشستهام و نمیتوانم کاری انجام بدهم. قبل از این اتفاق در خیاطی کار میکردم و قرار بود برای خودم کار مستقلی دستوپا کنم که این اتفاق افتاد، حالا صبح تا شب کنج خانه در انتظار اجرای حکم و دریافت دیه نشستهام.
متهم این پرونده به نام داوود، به اتهام جرح عمدی با اسیدپاشی منجر به صدمه دیدن یک چشم و لاله گوش مورد محاکمه قرار گرفت که در نهایت به قصاص چشم چپ و لاله گوش راست و پرداخت دیه بابت سایر جراحات محکوم شد. این حکم ابتدا در دیوان عالی کشور نقض شد و برای رسیدگی مجدد به شعبه بدوی برگشت که این شعبه حکم قصاص را تکرار و اعلام کرد: با توجه به اصرار شاکی مبنی بر اجرای دستور قرآن که قانونی هم بوده است، مستندا به مواد 269، 270 و 271، حکم قصاص و پرداخت دیه صادر میشود.
رأی دیوان عالی کشور در تاييد حکم قصاص
شعبه رسیدگی کننده به این پرونده در دیوان عالی کشور هم بعد از بررسی مجدد پرونده نظر خود را اینگونه اعلام کرد: با توجه به محتویات پرونده رسیدگی مجدد شعبه دادگاه کیفری استان تهران، با لحاظ جهات موجب نقض دادنامه قبلی خود در این مرجع و در نهایت صدور حکم مستدل و مستند مبنی بر قصاص چشم و لاله گوش راست آقای داوود... و آسیبهای دیگر موجب پرداخت دیه به نامبرده اشکال اساسی از جهت رعایت اصول و قواعد دادرسی ندارد و اعتراض وکیل متهم نیز موثر در نقض دادنامه نیست و چون مماثلت در وسیله نابینا کردن جزو شرایط قصاص عضو نیست و قید جمله بهطور کامل، دقیق و عینا در دو نظریه کمیسیون پزشکی از جهت مذکور است و چون بنابر تصریح دکتر بشیر نازپرور مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران انجام قصاص با وسیله دیگر غیر از اسید وجود دارد، لذا با حذف استفاده از اسید در اجرای حکم قصاص و با استناد به بند الف ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، رأی معترضعلیه کاملا ابرام ميشود.