پرویز مظلومی قصه جادوگر تیمش را اینگونه روایت می کند:«همه اش تقصیر این سید مهدی رحمتی و چند تا از این بچه های تهرانی است که با ما در کرمان بودند. ناصر بعضی از بازی ها که ما در کرمان بودیم ، می آمد پیش من و یک ساک ورزشی بزرگ هم داشت که با خودش می آورد. این ها هم جلوی همه با او شوخی می کردند و می گفتند ناصر سه امتیاز در این ساک است؟ »
و حالا ادامه قصه از زبان مظلومی:« یک روز یک بنده خدای جوانی در تیم ما بود که مشکلی در زندگی اش داشت و حل نمی شد، یکی از کارمندهای تیم بود . سید مهدی و با یکی دیگر از بچه های تیم گذاشتندش سر کار و گفتند این ناصر دعا نویس است. با ناصر هم هماهنگ کرده بودند که خودش را دعا نویس جا بزند. من ماجرا را بعدا فهمیدم. مثل اینکه برایش دعا می نویسند و قرار می شود پشت در خانه اش هم یک مقدر نجاست بریزد. این ها این کار را می کنند تا بخندند اما می زند و ماجرا اتفاق می افتد. مشکل آن بنده خدا ، خود به خود حل می شود اما این دوست مان هر جایی که می نشیند می گوید رفیق مظلومی دعا نویس است و کارش می گیرد. اتفاقا داشتم چند روز قبل به مهدی رحمتی می گفتم خدا از سر تقصیراتت نگذرد مهدی که چطور رفیق ما را کردی جادوگر! اتفاقا حسابی همه با هم به ماجرا خندیدیم. این اتفاق عجیبی نیست ، می توانید از سید مهدی و چند نفر دیگر از بچه های آن تیم ما بپرسید. مثلا از امیر حسین صادقی .»