4 خرداد تولد احمدرضا عابدرزاده بود، چهره محبوب فوتبال ایران. به همین بهانه سراغ زندگی فوتبالی و خصوصی او می رویم. قصه از آبادان و دمای 55 درجه شروع می شود و در آخر به ماجرای حکم شلاق احمدرضا می رسد. این فراز و نشیب هایی از زندگی یک چهره دوست داشتنی است.
پسر آبادانی
شروع احمدرضا عابدزاده. 4 خرداد 1345. در آبادان. در گرمای بالای 50 درجه. احمدرضا بزرگ می شود، به مدرسه سعی می رود و زندگی تازه ای آغاز می کند. کودکی که فوتبال را از زمین تختی اهواز یاد می گیرد. عابدزاده می گوید: «برایتان بگویم که گرما بالای 55 درجه هم می رفت. پایمان را می گذاشتیم روی آسفالت و قیر، گیر می کرد. در محله ما دو باشگاه بود. یکی باشگاه جم و دیگری جوانان. من در تیم جوانان بازی می کردم...» به فلکه پل خرمشهر و یک خانه ویلایی برمی گردیم. جایی که احمدرضا درباره اش می گوید: «مثل خانه های ویلایی شهرک غرب بود.» جایی که احمدرضا بزرگ می شود. او تعریف می کند از دوچرخه ای که داشت و با آن سر تمرین می رفت. عابدزاده می گوید: «از همان روزها وحشتناک تمرین می کردم. یادش به خیر... تیر دروازه هم نداشتیم. از اینطرف و آنطرف آهن جور می کردیم و می گذاشتیم تیر دروازه...»
عابدزاده چطور دروازه بان شد؟
کودکی که در میانه های میدان، نقش هافبک دفاعی را باز می کند احمدرضا عابدزاده است. او فوتبال را از این پست آغاز می کند اما یک اتفاق، یکی از بزرگترین گلرهای تاریخ ایران را متولد می کند. یک مصدومیت. احمدرضا تعریف می کند: «9 سالم بود. بچه های دیگر همه از من سن و سال شان بیشتر بود. یک روز دست دروازه بان تیم شکست. گفتند چه کسی را بگذاریم؟ آخرش من را انتخاب کردم.» احمدرضا این پست را دوست ندارد و اعتراض می کند اما بچه ها تصمیم شان را گرفته اند، تصمیمی که احمدرضا بعدها می فهمد در سرنوشت اش چقدر تاثیرگذار بود: «خلاصه زود من را دروازه بان گذاشتند. از آن روز رفتم درون دروازه و دیگر بیرون نیامدم! در همان بازی اول من کلی توپ گرفتم و دیگر جا خوش کردم.»
کوچ در آن شب سخت
زندگی ادامه پیدا می کند و ناگهان به توپ و خمپاره می رسد. به صدای گلوله. شروع جنگ تحمیلی و فرار از آبادان. احمدرضا می گوید: «13 سالم بود که جنگ شروع شد. در خانه حبس شده بودیم. پدرم گفت اینجا دیگر جای ماندن نیست.» پس، کوچ می کنند. از آبادان می روند تا به اصفهان برسند. مسیر دلهره آور. احمدرضا از آن شب یاد می کند: «نیروهای نظامی گفتند چراغ خاموش بروید. چراغ روشن می کردیم، عراقی ها با موشک ماشین را می زدند. عراقی ها همه نوع تجهیزات داشتند. خیلی شب سختی بود. ما رفتیم ولی خیلی از اقوام، فامیل و دوستان در آبادان شهید شدند.»
ماجرای کفش های بسکتبال و آن استوک آدیداس
حضور در اصفهان و یک زندگی نو. خانه و کاشانه عوض می شود اما راه زندگی نه. احمدرضا به تیم هلال احمر می رود و زیر نظر احمدرضا بهنام کارش را شروع می کند. با خنده از آن روزها می گوید: «همان روزهای اول برگشت به من گفت چرا خسته نمی شوی پسر؟» او خاطره ای تعریف می کند: «یادم هست کفش نداشتم. یک کفش بسکتبال پایم میکردم. گفت با اینکه نمیتوانی فوتبال بازی کنی. بعد از سه ماه برای من یک کفش آدیداس با پرچم کرواسی گرفتند که تقریباً این کفش را 3 سال پوشیدم. مدام پاره میشد و آن را میدوختم و پر از بخیه بود.»
اصفهان و خوشبحتی احمدرضا
عابدزاده از هلال احمر به تام اصفهان می رود. تصمیمی که به ناگهان سرنوشتش را عوض می کند. کار زیر نظر حسین چرخابی. احمدرضا می گوید: «خیلی تمرین می کردم. می گفتم من باید یک روز بهترین دروازه بان ایران شوم.» عابدزاده نزدیک به 6 سال در تام می ماند. آنجا اتفاق های مثبت زندگی اش می افتد. عابدزاده شکل می گیرد. دست فروشی می کند، در بازار مسگرها مشغول می شود، پول در می آورد، به قهرمانی لیگ اصفهان و جام حذفی اصفهان می رسد و به تیم ملی می رسد. او در سال 63 ابتدا به تیم جوانان اصفهان دعوت می شود و سپس به تیم ملی جوانان. یک اتفاق تاریخی در تیم ملی، عابدزاده را هم تحت تاثیر قرار می دهد. قبل از المپیک سئول با استعفای دسته جمعی ملی پوش ها، مرحوم دهداری عابدزاده را به تیم ملی دعوت می کند. حالا او از تام به همه چیز رسیده است. احمدرضا در مقدماتی بازی ها اولین بازی ملی اش را مقابل کویت انجام می دهد.
جام ملت ها و آن دستبند جنجال ساز جام ملتهاى 1988 قطر از راه می رسد و مرحوم دهدار از عابدزاده به عنوان شماره یک استفاده می کند. تنها در بازی با کره جنوبی سجادی در ترکیب ثابت قرار می گیرد که تا دقیقه 62 سه گل می خورد. دهداری دوباره احمدرضا را به زمین می فرستد. ایران در پایان مسابقات به مقام سومی می رسد. در بازی رده بندی، عابدزاده جوان چهره جدیدی از خود نشان می دهد و به ناگهان حصارها را می شکند. او سه پنالتی مهار می کند و سر زبان ها می افتد. لقب عقاب آسیا کنار نام احمدرضا می چسبد و مردم برایش سر و دست می شکنند. ستاره محبوب در بازگشت از قطر، به تلویزیون می رود. احمدرضا دستبند به دست دارد که جنجال ساز می شد. خبر مثل بمب صدا می کند و هرکس از راه می رسد، موضعی می گیرد که «آی بازیکن ملی باید در تلویزیون دستبند بیاندازد؟»
جواب تاریخی احمدرضا به پروین سال 1568. علی پروین سرمربی تیم ملی می شود. لیست 104 نفره برای تیم ملی می دهد. 7 گلر در لیست هستند اما نامی از عابدازده نیست. احمدرضا که شاکی است، یکی از به یاد ماندنی ترین مصاحبه های عمرش را انجام می دهد: «به تهران می آیم و با پیراهن استقلال ثابت می کنم بهترین گلر ایران هستم.» عابدزاده البته این مصاحبه را تکذیب می کند اما اتفاقی که پیش بینی می کند، رخ می دهد.
احمدرضا چطور به استقلال رفت؟ سال 69 می رسد. سال وفا به عهد. عابدزاده از تام به استقلال می رسد. پسر بد بدن چشم منصور پورحیدری را می گیرد. درخشش با پیراهن تام اصفهان مقابل استقلال و پیشنهاد سرمربی آن روزهای استقلال: «آقای حسین چرخابی گفت این پسر را میخواهم و باید بماند. اصرار داشت که با من هنوز با زیاد کار دارد.» بعدها، انگار این چوبخط پر شد. احمدرضا عابدزاده به تهران آمد و استقلال. در ایامی که شایعه اولین اختلاف پروین و احمدرضا عابدزاده در محافل جرقه خورد. میگفتند او که از بچگی پرسپولیسی بود، به خاطر لج و لجبازی با پروین به استقلال رفت. احمدرضا اما گفت: «این اصطلاحی که بهکار بردید، درست نیست. من همیشه به پروین احترام میگذارم. حتی اگر صدبار از مقابلم رد شود، بلند میشوم. مگر مثل پروین چندتا در این فوتبال داریم؟» اما کیست که شایعات آن روزها را فراموش کند؟ اینکه عابدزاده فقط از پروین دلخور بود و پدرزن استقلالی اش چگونه از رفتن او استقبال می کند.
بر بام آسیا... سال 69،70 و 71. سه سال آبی برای احمدرضا. او با استقلال انواع و اقسام قهرمانی ها را به دست می آورد. قهرمانی در باشگاههای تهران، قهرمانی لیگ آزادگان، قهرمان جام استقلال قطر و قهرمانی و نایب قهرمانی آسیا. شاهکار عابدزاده در جام قطر شاهکار عجیبی می کند. او در مسابقه فینال، سه پنالتی پشت سر هم را مهار می کند تا ستقلال با وجود خراب کردن دو پنالتی، در نهایت 3 بر 2 برنده باشد. احمدرضا و استقلال در فینال جام باشگاهها لیائونگ چین را می برند و قهرمان آسیا می شوند.
مهار سه پنالتی به یاد ماندنی فینال پکن مهر ماه دوستی پروین و عابدزاده. خبری از اختلاف ها نیست و اسطوره پرسپولیسی ها، احمدرضای جوان را تحویل می گیرد. مهرماه می رسد و ایران به رقابت های آسیایی پکن می رود. عابدزاده که در استقلال ستاره است، گلر شماره یک ایران می شود. سال 69 است و احمدرضا همراه با تیم ملی عازم پکن می شود. برد پشت برد و درخشش پشت درخش. ایران مالزی و کره شمالی را می برد. در یک چهارم نهایی یک گل به ژاپن می زند. در نیمه نهایی کره را با گل سیروس قایقران شکست می دهد و به فینال می رسد. چین در بازی آخر منتظر ایران است. بازی دو تیم در 120 دقیقه بدون گل به پایان می رسد و کار به پنالتی می کشد. سیروس قایقران، محمدحسن انصاری فرد، سید علی افتخاری و مجید نامجو مطلق 4 ضربه پنالتی ایران را گل می کنند... و اما در آن سو. احمدرضا عابدزاده سه پنالتی کره را مهار می کند تا تبدیل به یک ابر قهرمان شود. هزاران کیلومتر اینطرفتر در خاک وطن مردم برای او فریاد می کشند. عادبدزاده ناگهان محبوب قلب ها می شود.
دلخوری از مدیران استقلال و قرارداد چند ده میلیونی به ناگهان مرد محبوب به روی زمین می افتد. سال 72 و بازی ایران و تایوان. احمدرضا بر اثر یک حرکت آکروباتیک رباط زانویش پاره می شود. پزشک ها می گویند سه سال باید دور از میادین باشد. اشک های احمدرضا و گلایه های او از مدیران وقت استقلال و سپاهان. عابدزاده وقتی از استقلال جدا می شود با قراردادی دو ساله به سپاهان می رود. او با قراردادی 35 میلیونی گران ترین بازیکن لیگ می شود اما مصدومیت کار را خراب می کند. نه سپاهان او را می خواهد و نه استقلال. عابدزاده توقع دارد آبی ها در این روزهای سخت به کمکش بیایند اما حاصل «بی مهربی» آنها را با یک تصمیم جواب می دهد. امیر عابدینی که برای یکی مثل نامجو مطلق ستاره استقلال هم این کار را کرده بود، احمدرضا را با هزینه باشگاه پرسپولیس به آلمان می فرستد تا مداوا شود. احمدرضا خیلی زود خوب می شود و در بازگشت به ایران سال 73 با پرسپولیس قرارداد می بندد. انتقال او به پرسپولیس، هواداران استقلال را شوکه می کند اما احمدرضا به مرور اتفاقات بعد از مصدومیتش می پردازد تا آبی ها مدیران باشگاه را سیبل کنند.
از پرسپولیس تا آن شب تاریخی ملبورن عابدزاده در پرسپولیس هم می درخشد. در سال 74 همراه با این تیم قهرمان لیگ آزادگان می شود. رکورد منحصر به فرد 18 بازی و 5 گل، از او یک بت می سازد. خیلی ها به عشق عابدزاده پرسپولیسی می شوند. احمدرضا از همان روزها مهر سکوت بر دوران حضورش در استقلال می زند. او حالا پرسپولیسی است و محبوب هوادارانش پس نباید درباره موفقیت های بزرگش در دوران حضور در استقلال حرفی بزند. آذرماه 76 از راه می رسد و آن بازی تاریخی مقابل استرالیا. احمدرضا با آن لبخندهای به یاد ماندنی برای همیشه در ذهن هوادران نقش می بندد. به خاطر حرکاتی که انجام می داد و آن مهار یک دستی توپ. عابدزاده درباره حماسه ملبورن می گوید: «قبل از بازی همه اعضای تیم مبهوت فضای ورزشگاه ملبورن شده بودند و اصلاً کسی خودش را درست و حسابی گرم نکرد. من مربی دروازهبانها را صدا زدم و گفتم بیا مرا گرم کن چون او هم داشت مثل بقیه تماشاگران را نگاه میکرد و اگر اشتباه نکنم، فقط من بدنم را گرم کردم و انگار بقیه با دیدن جو استادیوم و بالا رفتن ضربان قلب، خود به خود داغ کرده بودند.» ایران مساوی می کند و به جام جهانی می رسد. شایعات نگران کننده هر روز جدی تر می شود. اینکه پای احمدرضا خراب است. عابدزاده بازی یوگسلاوی را در جام جهانی از دست می دهد ولی مقابل آمریکا به میدان می رود و بدون اینکه بداند، آخرین بازی ملی اش را مقابل آلمان انجام می دهد.
خداحافظی جنجالی از تیم ملی جام جهانی که تمام می شود، همه همچنان نگران احمدرضا هستند. قبل از جام ملت های لبنان، شایعات به اوج می رسد. عابدزاده مصدوم است، عابدزاده نمی تواند، وضعیت مرموز پای احمدرضا و هزار شایعه دیگر. در نهایت او به خاطر بی مهری ها با یک خط بیانیه از تیم ملی خداحافظی می کند. عابدزاده جلال طالبی را عامل اصلی خداحافظی اش می داند و با دل پری درباره اش می گوید: «گذشتهها، گذشته اما او هیچوقت نمیتوانست تیم را مدیریت کند. آن برش را میان بازیکنان نداشت. نمیتوانست. گاهی بچهها هم اذیتش میکردند. آن زمان در تیم ملی باندبازی داشتیم...» عابدزاده پس از بازگشت تیم ملی از جام جهانی مصدوم است و یک سال به خاطر مصدومیت و جراحی زانو، دور از میادین. در اواخر سال 78 او دوباره بازمی گردد. بازی های درخشانش در پرسپولیس باعث می شود تا رسانه ها به جلال طالبی فشار بیاورند که چرا عابدزاده دعوت نمی شود. قبل از جام ملت ها، تیم ملی برای انجام یک بازی دوستانه راهی قطر می شود. عابدزاده هم در این سفر کنار تیم ملی است. طالبی در آن بازی احمدرضا را بازی نمی دهد و در بازگشت به تهران او با صدور بیانیه ای یک خطی، از تیم ملی خداحافظی می کند. این خداحافظی جنجال ساز می شود. جلال طالبی می گوید چون پاسپورت او مشکل داشت، نمی توانست به لبنان برود! عابدرزاده اما جو نامناسب تیم ملی را سبب خداحافظی اش اعلام می کند. عابدزاده در توضیح آن اتفاقات می گوید: «یکی از دلایل کنارگذاشتنم بازوبند کاپیتانی بود. میخواستند بازوبند را از من بگیرند. دوم اینکه، در جامجهانی به فدراسیون 2 میلیون و 500 هزار یورو پاداش داده بودند. پول برای ما بود. من رفتم به آقای نوآموز گفتم پول را بدهید. به مذاق آقای صفایی خوش نیامد. نخواستند در تیم ملی باشم.» اما جلال طالبی هیچگاه نمی پذیرد که او عامل خداحافظی احمدرضا بوده است. او می گوید: «پس از جام جهانی یکی از بازیکنان جوان که هم اتاق عابدزاده بود به من گفت احمدرضا میخواهد خداحافظی کند. از سویی پزشک ها عکس های پای احمدرضا را به من نشان دادند و گفتند دیگر نمی تواند بازی کند ولی تصمیم گیرنده شما هستید! در واقع من را قربانی خداحافظی عابدزاده کردند. در حالی که بنده دوست داشتم احمدرضا کنار تیم ملی بماند.»
شب نحس حمله مغزی
تنها یک سال پس از خداحافظی جنجالی. شب نحس از راه می رسد. 12/12/1380. خبر بد خیلی زود مخابره می شود. چهره محبوب روی تخت بیمارستان. حمله مغزی، چغر بد بدن را از پا در می آورد. احمد رضا که اشک در چشمهایش حلقه زده، می گوید: «از این دنیا رفتم و با خواست پروردگار و دعای خالصانه مردم ایران برگشتم. پزشکانم و بیمارستان کسری هم برایم سنگتمام گذاشتند. بعدها در سوئد پزشکان گفتند نزدیکی دو رگ در مغزم باعث این مشکل شده و تأکید کردند از هر چند میلیون نفر فقط یک نفر این مشکل را دارد و گفتند با افزایش فشارم، رگها باز شده بودند. این هم قسمت من بوده و گلایهای ندارم و هرگز فراموش نمیکنم میلیونها نفر در ایران و خارج از ایران چگونه پیگیر اوضاعم بودند و برای سلامتیام دستانشان را به سمت پروردگار دراز کردند و دست تکتک آنها را میبوسم.» دعای مردم جواب می دهد و عابدزاده به این دنیا بازمی گردد.
چرا اینقدر محبوبیت؟
عابدزاده حتی 9 سال بعد از خداحافظی از فوتبال هم، محبوب است. سال 88 برنامه 90 نظرسنجی محبوب ترین بازیکن سه دهه اخیر فوتبال ایران را برگزار می کند و عابدزاده در پایان محبوب ترین می شود. کسی به گرد پای او نمی رسد. عابدرزاده در این باره می گوید: «مردم به من لطف دارند. برخورد آدمهاست که در دل مردم میماند. باید تصویری از خودتان در ذهنشان بسازید که مثبت باشد. من به این باور رسیدم که کار خوب همیشه میماند. من با استقلال در زمین دیهیم، پایین میدان رسالت تمرین میکردم. مهدی فنونیزاده شوت میزد، بدجور. پسر کوچکی در حد 13، 14 ساله ایستاده بود کنار زمین. یکی از شوتها رفت و خورد کنار این بچه. اینقدر ترسیده بود که نفسش بالا نمیآمد. سریع رفتم بالای سرش. به او آب دادم و گفتم حالت خوب است؟ این اتفاق تمام شد و رفت. 22 سال بعد یکبار جایی بودم، یک جوانی آمد کنارم و گفت من همان پسر بچه هستم که دستم را گرفتی و بلندم کردی. گفت هنوز رفتارت در یادم هست. کاری که کردی در دلم مانده. من کاری نکردم ولی آدمها این چیزها در ذهنشان میماند.»
بازی خداحافظی
۲۳ دی ماه سال ۱۳۸۴؛ بازی خداحافظی احمدرضا. او در میان تشویق هزاران پرسپولیس و پس از بدرقه الیور کان، در بازی بایرن مونیخ و پرسپولیس به رختکن بازمی گردد. بازی خداحافظی با تاخیر.