« من وقتی از خانه بیرون می روم حسابی آرایش می کنم، ولی وقتی خانه هستمنه. به نظرم ضرورتی ندارد. شوهرم من را همینجوری پسندیده، دلیلی نداردبخواهم کلی هزینه روی دست خانواده ام بگذارم و وسایل آرایش چند ده هزارتومانی را داخل خانه تمام کنم. به علاوه می دانید به نظر من مهم است کهغریبه ترها ظاهر برازنده تری از آدم ببینند، این آبروی شوهرم هم هست».
«خانم من حتی برای من هم سعی نمی کند زیباتر جلوه کند. یعنی وقتی برای اینکارها ندارد از صبح سر کار است، البته محل کارمان یکی نیست، وقتی هم می رسدبه خانه تا نیمه شب به خاطر شستن و پختن و کار خانه سر پاست. البته این یکاستدلال خوش بینانه است. راستش من خیلی ناراحتم چون فکر می کنم او اززندگی با من راضی نیست».
نظر شما چیست؟ آیا دلیل رفتار و افکار اینخانم و آقای محترم همین است که بیان کرده اند؟ این سوالی است که در هر زمانبرای هر یک از ما نیز می تواند محلی از طرح داشته باشد. آیا علت انتخابلباسهای مارک دار گران قیمت صرفاً زیبایی آنهاست؟ آیا علت به همسری برگزیدنیک زن یا مرد معتاد عشق است؟ اشتباه نشود. ما در این مقاله به دنبال قضاوتکردن درباره دیگران نیستیم. بلکه می-خواهیم با اندکی تأمل بیشتر در علترفتارهای مان از خودمان، خود خود واقعی مان شناخت بیشتری پیدا کنیم. راحتبگویم، این مقاله فراخوانی عمومی به این موضوع است: «بیایید به خودمان دروغنگوییم». عنوان این فراخوان نباید به کسی بر بخورد، چرا که ما انسانیم ومی دانیم که انسان استاد خودفریبی است و به تجربه موقعیتهایی را در زندگیدریافته ایم که چیزهای غلط را برای خود درست نمایانده و از پذیرش چیزهایدرست امتناع کرده ایم.
خود فریبی، دروغ گفتن به خود است و وقتیاتفاق می افتد که ما به جای یک دلیل واقعی یک دلیل دیگر را که در کوتاه مدتکمتر آسیب زاست برای رفتار خود در نظر می گیریم. این پدیده که در طولانیمدت ما را به سمت نابودی می کشاند به صورت ناهشیار اتفاق می افتد یعنی مابدون اینکه آگاه باشیم به خودمان دروغ می گوییم. با توجه به این مسیله چطورمی توانیم بفهمیم که برای مثال همین حالا در مورد یک مسیله ای با خودمانصادق هستیم یا خیر؟
بهترین راه برای تشخیص اینکه آیا داریم بهخودمان دروغ می گوییم یا نه خود مشاهده گری است. این به آن معناست که بدونقضاوت، تمام توجه مان را به خودمان معطوف کنیم و با پرسیدن سوالاتی از خود،انگیزه ها و علل درونی رفتارهایمان را شناسایی کنیم. خود مشاهده گری سهحیطه را در بر می گیرد:
1. مشاهده هیجانهای خود
گاهیما سریعاً به رفتارهای دیگران واکنش هیجانی نشان می دهیم آن هم به صورتیکه با مختصات آن رفتار و همینطور ویژگیهای شخصیتی عامل آن رفتار تناسبیندارد. برای مثال در یک مهمانی یکی از آشنایان را می بینیم که به عنوانفردی خوش معاشرت معروف است اما از ما به سادگی می گذرد. اما ما به همینسادگی از او نمی گذریم بلکه به سر وقتش می رویم و به بیانی تند (که نشانههیجان خشم است) بی محلی او را تلافی می کنیم. شاید در آن موقع این طور فکرکرده ایم که او آدمی است که همیشه دوست داشته من را تحقیر کند. اما وقتی بهکمیت و کیفیت هیجان خود توجه می کنیم می بینیم که این ما هستیم که همیشهوقتی او را می بینیم یا حتی وقتی که می شنویم او هم به مهمانی خواهد آمداحساس بدی پیدا می کنیم. و وقتی بیشتر به خودمان توجه می کنیم متوجه میشویم که او مثلاً شبیه کسی است که خاطره دردناکی را در گذشته برای مانایجاد کرده است. به عبارت دیگر، می فهمیم که ریشه این احساس بد به خودمان ومسایل حل نشده ای که از گذشته با خود حمل می کنیم بر می گردد نه به آنفرد.
با توجه به این واقعیت وقتی ما نسبت به چیزی یا کسی واکنشهیجانی فوری و نامتناسب نشان می دهیم لازم است مکث کنیم و از خودمانبپرسیم: این هیجان چیست؟ آیا این هیجان واقعاً به موقعیت فعلی مربوط است یااینکه موقعیت فعلی چیزی را در من زنده کرده است که از گذشته حل نشده باقیمانده است؟
2. مشاهده افکار خود
مامی خواهیم باور کنیم که افکار ما بازتاب درستی از واقعیت هستند و در نتیجهدرباره همه چیز حق با ماست. اما واقعیت برعکس است. متأسفانه بسیاری ازافکار ما نادرست هستند. این افکار گاهی بسیار منفی می شوند مانند «من فکرمی کنم که همسرم از زندگی با من راضی نیست چون همسر قبلی ام به همین دلیلاز من جدا شد». گاهی هم به شکل افراطی مثبت می-شوند مانند «با اینکه معتاداست اما می تواند شگفت انگیزترین آدمی باشد که در تمام عمر دیده-ام». اینافکار نادرست در واقع آینه واقعیتهای تلخی هستند که به طور ناهشیار میخواهیم آنها را ندید بگیریم.
با توجه به این واقعیت وقتی متوجه میشویم که تفکر ما افراطی یا غیر منطقی است، لازم است مکث کنیم و از خودمانبپرسیم: «من در مورد همسرم چطور فکر می کنم؟ بسیار خوب؟ یا بسیار بد؟ آیاافکار من افراطی یا تفریطی نیستند؟ آیا من برای توجیه افکار فعلی ام بهتجربه های گذشته خود متوسل شده ام؟»
3. مشاهده رفتار خود
مارفتارمان هستیم نه آن چه که تصور یا ادعا می کنیم. اگر به خودمان قبولاندهایم که فرد خوش قولی هستیم اما هر وقت به همسر بیمارمان قول می دهیم که اورا در معاینه ماهیانه اش همراهی کنیم فراموش می کنیم یا دیر می رسیم بایدبپذیریم که با خودمان صادق نبوده ایم.
بنابراین وقتی متوجه می شویمکه رفتارمان با کسی که می خواهیم باشیم یا ادعا می کنیم هستیم سازگار نیستلازم است مکث کنیم و از خود بپرسیم: «چرا من اینطور رفتار می کنم؟ چه چیزرفتار مرا بر می انگیزد؟ من چه چیزی را درباره رفتارم نمی خواهم بپذیرم؟ وچرا؟ »
انتخاب صداقت
مانمی توانیم با دیگران صادق باشیم مگر اینکه در وهله اول با خودمان صادقباشیم. لازمه صداقت داشتن با خود این است که هر روز به هیجانات، افکار ورفتارهای خود بیندیشیم و شجاعانه با برخی واقعیتهای تلخ در مورد خود مواجهشویم و بخواهیم تا بدانیم که واقعاً کیستیم. فقط در این صورت است که میتوانیم به خودمان فرصت تغییر بدهیم.